زمستان

در شب سرد زمستانیکوره خورشید هم، چون کوره گرم چراغ من نمی سوزدو به مانند چراغ مننه می سوزد چراغی هیچنه فروبسته به یخ ماهی که از بالا می افروزدمن چراغم را در آمد و رفتن همسایه ام افروختم در یک شب تاریکو شب سرد زمستانی بودباد می پیچید با کاجدر میان کومه ها خاموشگم شد او از من جدا زین جاده باریکو هنوز قصه بر یاد استوین سخن آویزه لبکه می افروزد؟ که می سوزد؟چه کسی این قصه را در دل می اندوزد؟در شب سرد زمستانیکوره خورشید هم، چون کوره گرم چراغ من نمی سوزد