ولادت حضرت علی(ع) مبارک باد...

ولادت امام علی(ع)ساقی رسید پس در میخانه پر شود باده بریز باده که پیمانه پر شودجامی بده حیات دوباره مرا ببخش جامی که جان ز حضرت جانانه پر شودآری علی علی همه را مست می کند در بین شهر نعره ی مستانه پر شودسنگم بزن به حب علی که ملال نیست لیلای شهر آمد و دیوانه پر شوداصلاً تمام بال و پرم پیشکش به او اطراف شمع از پر پروانه پر شودبالم شده است صید نگاه تو یا علی مثل ریاح عبد سیاه تو یا علیباید به پای دار تو ما سر بیاوریم شاید ز کار زلف تو سر در بیاوریمباید که خاک کوی تو را در سبو کنیم سوغاتی از دیار تو، ساغر بیاوریموقتی که صحبت از نجف و آن مناره هاست کم مانده ما ز شوق تو پر در بیاوریمما را در آسمان نجف تا که پَر دهی سجده به خاک مقدم قنبر بیاوریمشأن غلامی تو همان شأن انبیاست روشن شود چو رو سوی محشر بیاوریم انگشتری بده، که سلیمان بنا کنی یا نسخه ای بده که مسیحا دوا کنیهر ذره پایبوس تو شد درّ ناب شد زر نه، ابوذری شده و آفتاب شداین غوره های ما که به ساغر نمی رسید در دست تو فشرده شد آنگه شراب شدبالای تاج و تخت سلیمان نوشته اند هرکس که شد غلام تو عالیجناب شدادعیه ی قنوت نبی با تلاوت یاعالیُ به حق علی مستجاب شدوقتش شده است، فدیه بگیری به ذوالفقار قربانی ات که بیش ز حدّ نصاب شدسر گر نشد فدای تو سربار می شود میثم تبار عاقبتش دار می شوداز بس که هست در دل من اشتیاق تو دیگر نمانده طاقت صبر از فراق تودرد مرا نگاه مسیحا دوا نکرد آن مرهمی که کرده به زخمم افاقه، تواز گوشه ی نگاه تو سلمان درست شد این شیوه ی تو بوده و سبک و سیاق توباید که استحاله شوم، خاک پا شوم دفنم کنند در نجف تو، عراق تو باید که حرف از تو و زهرا وسط کشید تا خوش بیاید این سخنم در مذاق تو ساقی باده های طهورا نظر نما ای ایلیای حضرت زهرا نظر نمابه یاد پدر پدر! گرچه خانه ما از آینه نبود؛ اما خسته‏ ترین مهربانی عالم، در آینه چشمان مردانه‏ ات، کودکی‏هایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم،می خواهم بگویم ببخش اگر پای تک درخت حیاطمان پنهانی غصه هایی را خوردی که مال تو نبودند،ببخش اگر ناخن های ضرب دیده ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار مانده بود وببخش اگر همیشه پیش از رسیدن تو خواب بودم،اما امروز بیدارتر از همیشه آمده ام تا به جای آویختن برشانه تو،بوسه بربلندای پیشانی ات بزنم، سایه ات کم مباد ای پدر،آن روزها سایه ات آنقدربزرگ بود که وقتی می ایستادی همه چیز را فرا می گرفت، اما امروز ضلع شرقی نیمکت های غروب،لرزش دستانت را در امتداد عصایی چوبی می ریزد، دلم می خواهد به یکباره تمام بغض تو را فریاد کنم،ساعت جیبی ات را نگاه می کنی، یادم می آید که وقت غنچه ها تنگ شده، درست مثل دل من برای تو، این تصادف قشنگی است که امروز در تقویم ،کلمات هم کنارهم چیده شده اند، یعنی در دایره المعارف عشق پدر. روز پدر مبارک باد..